معنی جوشیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

به جوشش آمدن، فوران کردن آب از زمین. [خوانش: (دَ) (مص ل.)]

فرهنگ عمید

به ‌جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت، غلیان،
بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است،
[مجاز] خشمگین شدن،
[قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن، سروصدا کردن،
[قدیمی، مجاز] مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده‌دل شدن،
(مصدر متعدی) [قدیمی] جوشاندن،

حل جدول

غلیان

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوش‌آمدن، جوشش، غلیان، فوران

فرهنگ فارسی هوشیار

حاصل شدن جوش به واسطه حرارت و یا تخمیر و انقلاب

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر