معنی قصبه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قصبه. [ق َ ص َ ب ِ] (اِخ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض. این ده در جلگه قرار گرفته و هوائی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 299 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر و انگور و سیب و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد، و از طریق کهتر و حصارریزک می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

قصبه. [ق َ ص َ ب َ] (اِخ) دهی از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000 گزی جنوب خاوری راه مالرو مسکون و 15000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر. سکنه ٔ آن 150 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان پارچه بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ امجزی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ معین

(قَ صَ بِ) [ع. قصبه] (اِ.) آبادی بزرگ که از چند ده تشکیل شده باشد. ج. قصبات.

فرهنگ عمید

آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان، شهرک،

حل جدول

آبادی، ده، روستا

آبادی بزرگ

دهستان

شهر کوچک

مترادف و متضاد زبان فارسی

آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه

فرهنگ فارسی هوشیار

جائیست بزرگتر از ده و خردتر از شهر

پیشنهادات کاربران

شهرک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری