معنی سامانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سامانی. (ص نسبی) منسوب به سامان:
گوید کز نسبت سامانی ام.
سوزنی.
رجوع به سامان (جد آل سامان) و سامانیان شود.

سامانی. (ص نسبی) قسمی حصیر که به عبادان کنند: و حصارهای سامانی از عبادان خیزد. (حدود العالم).

سامانی. (اِخ) یحیی بن اسد. رجوع به همین کلمه و تاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل. رجوع به همین کلمه و تاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) نوح بن منصوربن عبدالملک. رجوع به همین کلمه و تاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) نوح بن اسد. رجوع به همین کلمه و تاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) نصربن احمدبن طاهربن خلف. رجوع به همین کلمه و تاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) نصربن احمدبن اسماعیل بن اسدبن سامان. بعد از پدر به پادشاهی نشست تمام غلامان را که قصد پدرش کرده بودند بقصاص بکشت و در عدل و داد کوشید و خیرات بسیار کرد. بعد از مدتی بتماشای هری رفت... تا اینکه رودکی شعر معروف:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی.
را سرود. امیرنصر مدت سی و سه سال و دو ماه حکم کرد و در ثانی عشر رمضان سنه ٔ ثلاثین و ثلاثمأئه درگذشت. رجوع به تاریخ گزیده از ص 381 ببعد و آل سامان شود.

سامانی. (اِخ) منصوربن نوح بن عبدالملک بن نوح بن نصربن احمدبن اسدبن سامان معروف به الحارث. بعد از پدر به پادشاهی نشست و یک سال و هفت ماه حکم کرد و امارت بفایق داد. تا اینکه بکتوزون بر ابوالحارث خروج کرد و به اتفاق فایق او را بگرفت و میل کشید در ثامن عشر صفر سنه ٔ تسع و ثمانین و ثلاثمأئه. رجوع به تاریخ گزیده ص 386 ببعد و آل سامان شود.

سامانی. (اِخ) منصوربن عبدالملک بن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل بن احمدبن اسدبن سامان معروف به «السدید» بعد از پدرش امرا در کار پادشاهی مشورت کردند. تا اینکه منصور را بپادشاهی اختیار کردند. امیر پانزده سال حکومت کرد. و از منتصف شوال سنه خمس و ستین و ثلاثمائه درگذشت. رجوع به تاریخ گزیده ص 384 ببعد و آل سامان شود.

سامانی. (اِخ) عبدالملک بن نوح بن نصربن احمدبن اسدبن سامانی. بعد از پدر پادشاه شد و هفت سال و نیم پادشاهی کرد و در میدان گوی باختن در حالت اسب تاختن بیفتاد و بدان درگذشت، در منتصف شوال سنه ٔ خمسین و ثلاثمائه، در عهد او البتکین به امارت خراسان رفت و املاک بی قیاس بر او جمع شد. رجوع به تاریخ گزیده ص 384 و آل سامان شود.

سامانی. (اِخ) عبدالملک بن نوح بن منصوربن عبدالملک بن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل بن احمدبن اسدبن سامان. بعد از برادر پادشاهی بدو دادند و او مدت هشت ماه و هفده روز پادشاهی کرد. تا سیف الدوله محمود به کین خواستن ابوالحارث، بجنگ فایق و بکتوزون آمد و ایشان را منهزم گردانید. رجوع به تاریخ گزیده ص 391 و آل سامان شود.

سامانی. (اِخ) الیاس بن احمد برادر اسماعیل سامانی و در سال 293 هَ. ق. والی قزوین بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 791 و 794 شود.

سامانی. (اِخ) اسماعیل بن احمد. رجوع به همین کلمه و رجوع به تاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) احمدبن اسماعیل بن احمد. رجوع به همین کلمه و رجوع به تاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) ابوالحارث. رجوع به همین کلمه و رجوع بتاریخ گزیده شود.

سامانی. (اِخ) رجوع به احمدبن اسد و رجوع به تاریخ گزیده شود.

فرهنگ عمید

مربوط به سامانیان،
از نوادگان سامان: خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان‌ها سرو و از کاخ‌ها در (فرخی: ۸۳)،

حل جدول

واحد پول تاجیکستان

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری