معنی سلمانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

سلمانی. [س َ] (ص نسبی، اِ) منسوب به سلمان است. (فرهنگ فارسی معین). || نام نوعی از شمشیر است. (نوروزنامه) (فرهنگ فارسی معین). || کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش بتراشد. آرایشگر. (فرهنگ فارسی معین). سرتراش. گرای. حجام. دلاک. حلاق. آینه دار:
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی.
؟
|| حق و دستمزدی که به سلمانی دهند. (فرهنگ فارسی معین).

سلمانی. [س َ] (اِخ) دهی است سه فرسخ و نیم جنوبی رامهرمز. (فارسنامه ٔ ناصری).

سلمانی. [س َ] (اِخ) چهار فرسخ میانه ٔ جنوب و مغرب فلاحی. (فارسنامه ٔ ناصری).

فرهنگ معین

(سَ) (ص نسب.) آرایش گر.

فرهنگ عمید

کسی که موی سر و ریش مردم را می‌تراشد، آرایشگر مرد،
[عامیانه، مجاز] مکان اصلاح موی صورت و سر، آرایشگاه،

حل جدول

آرایشگر

آینه دار

آرایشگر، پیرایشگر، آینه دار، حلاق، سرتراش

آینه‌دار

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرایشگر، حلاق، سرتراش

گویش مازندرانی

آرایشگر

فرهنگ فارسی هوشیار

برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی ا. . . علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه ‎ منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. (صفت) منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر.

پیشنهادات کاربران

سرتراش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری