معنی اکدش

فرهنگ عمید

اکدش

دورگه، انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز (نظامی۲: ۳۴۰)،
[مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد،
[مجاز] محبوب و مطلوب،
[مجاز] نفس انسانی. δ به اعتبار اینکه مرکب از لاهوتی و ناسوتی است،


دورگه

انسان یا حیوان که پدر‌و‌مادر او از دو نژاد باشند، دوتخمه، اکدش،

لغت نامه دهخدا

اکدش

اکدش. [اِ / اَ دَ] (ترکی، ص، اِ) محبوب. (غیاث اللغات). معشوق. (یادداشت مؤلف). محبوب و مطلوب. (آنندراج) (از برهان) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). مطلوب. (از فرهنگ جهانگیری). یکدش. ایکدش. ایکدیج. (فرهنگ فارسی معین):
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بوده ام
موی سپید می کند چشم سیاه اکدشان.
سعدی.
|| انسان یا جانوری که از دو نژاد باشد. دورگه. دوتخته. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). کسی که مادرش از هند و پدرش از ترکستان باشد. (غیاث اللغات) (از فرهنگ جهانگیری). آدمی که مادر یا پدر او هندوست. آنکه یکی از والدین او عرب و دیگری جز عرب باشد. (یادداشت مؤلف). آن ترک که پدر و یا مادرش هندو بود. (شرفنامه ٔ منیری):
نگاری اکدش است این نقش دمساز
پدر هندو و مادر ترک طناز.
نظامی.
|| اسب که مادرش ترکی و پدرش عربی باشد و آن بغایت تیزرفتار بود. (غیاث اللغات). اسبی را گویند که پدر او از جنس دیگر و مادر او از جنس دیگر باشد و آنرا یکدش نیزگویند. (از ناظم الاطباء). اسب که مادر تازی و پدر ترکی دارد. (یادداشت مؤلف) (انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری):
پانصد سر اسب تازی مدام به سپنج و طویله ٔ او بسته بودی... بخلاف اکدش و رهوار که خانه زاد او بودند. (تاریخ طبرستان).
نعل می بستند روزی اکدشانت را به روم
حلقه ای گم گشت از آن در گوش قیصر یافتند.
ظهیر فاریابی (از آنندراج).
گسسته کرته اندر بر به نوک ناچخ و زوبین
شکسته جوشن اندر تن به نعل اکدش و یکران.
؟ (از انجمن آرا).
|| امتزاج و اتصال دو چیز را گویند با یکدیگر. (از فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا). گاهی مجازاً به معنی مرکب و مجموعه آید. (آنندراج) (غیاث اللغات). دو چیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشند. (فرهنگ فارسی معین):
نظامی اکدش خلوت نشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است.
نظامی.
دل که بر او خطبه ٔ سلطانی است
اکدش روحانی و جسمانی است.
نظامی.
|| مردم دیوانی یا لشکری بوده اند که رئیس یا امیری جهت نظم امور مربوط به خود داشته اند و نام ایشان در ردیف خواجگان و امرا ذکر می شده و ایشان را اکادش و اکادشه نیزمی گفته اند چنانکه افلاکی در موارد ذیل به همین معانی می آورد: «فرمود که بهاءالدین در این شهر قونیه نظر کن تا چندهزار خانه ها و کوشکها و سرایها از امرا و اکابر و اعیان فاخر هست چه خانه های خواجگان و اکادشه از خانه ٔ محترفه عالی تر است. پیوسته حضرت مولانا را عادت چنان بود که هرچه از عالم غیب امرا و اکادشه و مریدان متمول از اسباب و اموال دنیاوی فرستادندی همان ساعت به حضرت چلبی حسام الدین می فرستاد».
و از تعبیر مولانا «میر اکدشان سیواس افراط می کند» (مکتوبات ص 96) استنباط می شود که این طبقه در شهرهای دیگر روم جز قونیه هم وجود داشته اند و گویا در قرنهای بعد عنوان امیرالاکادش باشی به رئیس آنها می داده اند. (توضیحات دکتر فریدون نافذ بر مکتوبات، ص 167). فرهنگ نویسان این کلمه را پارسی شمرده اند ولی عبداللطیف عباسی در لطائف اللغات گوید: این لغت ترکی است. (از حواشی فیه مافیه چ فروزانفر صص 334- 335): یاران رفتند پیش میر اکدشان بر ایشان خشم گرفت که این همه اینجا چه کار دارید. (فیه مافیه ص 177). || نفس حاسه ٔ انسانی زیرا که از لاهوتی و ناسوتی امتزاج یافته است. (ناظم الاطباء).


اکادشه

اکادشه. [اَ دِ ش َ] (ع ص، اِ) اکادش. ج ِ اکدش. رجوع به اکدش و فیه مافیه حواشی ص 334 شود.

فرهنگ معین

اکدش

دورگه، دو چیزکه با هم آمیخته شده باشند، محبوب، مطلوب. [خوانش: (اَ دَ یا دِ) [تر.] (ص.) = یکدش. ایکدش. ایکدیج: ]

حل جدول

اکدش

دو رگه

دورگه


صدای خشن ودورگه

اکدش


دو رگه

اکدش


دورگه

اکدش

نام های ایرانی

اکدش

پسرانه، دورگه، معشوق، محبوب

فرهنگ فارسی هوشیار

اکدش

(صفت) انسان یا جانوری که از دو نژاد باشد دورگه دو تخته، دو چیز که با هم مخلوط ممزوج شده باشند، محبوب مطلوب.


دو درغه

(صفت) اسب اکدش دو رگه.

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

دورگه

اکدش، دونژاده، خشن، کلفت

معادل ابجد

اکدش

325

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری