معنی تشریح

فارسی به انگلیسی

تشریح‌

Anatomy, Dissection

فارسی به عربی

تشریح

تشریح، جراحه، علم التشریح، وصف


تشریح مرده

تشریح الجثه


تشریح نسج مرده

تشریح الجثه

عربی به فارسی

تشریح

تشریح , کالبدشکافی , قطع , برش , تجزیه


تشریح الجثة

کالبد شکافی , تشریح مرده , تشریح نسج مرده

لغت نامه دهخدا

تشریح

تشریح. [ت َ] (ع مص) نیک شرح کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نیک بیان کردن. (دهار). نیک هویدا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به کمال وضاحت بیان کردن و آشکار کردن. (غیاث اللغات). نیک بیان کردن سخن را. (آنندراج). اظهار و آشکار کردن چیزی است. می گویند شرحت الغامض، یعنی مشکل را تفسیر وروشن ساختم. (از کشاف اصطلاحات الفنون):
تشریح نهاد خود درآموز
کاین معرفتی است خاطرافروز.
نظامی.
با فکر او چو سر به گریبان فرو کنم
تشریح زلف خم بخمش موبمو کنم.
کلیم (از آنندراج).
|| شرحه کردن گوشت. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کفانیدن و پیدا کردن فربهی گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قطع کردن و جدا کردن فربهی بعض چیزی از بعض دیگر و از آن است تشریح در نزد اطباء. (از اقرب الموارد). || (اصطلاح پزشکی) بیان کردن حقایق و اشکال اعضای درونی و برونی و شمار استخوانها و بیان محل و پیوند هر عضو و بیان رگها و عصبها. (غیاث اللغات). به اصطلاح اطباء بیان کردن حقیقت اعضای بدن انسان را علم تشریح گویند. (آنندراج). علمی که در آن بحث می کنند از آلات و ادوات بدن حیوانی. (ناظم الاطباء). بر خلاف علم فیزیولوژی که وظایف الاعضا می باشد. تشریح، علم به چگونگی اعضای جسم است. (الموسوعه العربیه). بازشناختن اعضا و جوارح کالبد انسان یا حیوان را از راه شکافتن بدن، تشریح یا کالبدشکافی گویند و این دانش پایه ٔ دانش پزشکی جدید را تشکیل میدهد. تشریح از دوران باستانی در میان اقوام ایرانی و هندی و مصری متداول بود و جای جای بر اثر نفوذ مذهبی شدت و ضعف داشته است. امروز در مراکز پزشکی، موضوع تشریح به چند قسمت تقسیم می شود. اگر در بیمارستان و برای تشخیص بیماری مریض، پس از مرگ کالبد را بشکافند تشریح مرضی نامند و اگر متعلق به دانستن کلیات اعضاء و نسجها و عناصر اولیه بدن باشد، آن را تشریح عمومی گویند و اگر برای شناختن جزء جزء اعضا واسامی و اشکال آنها و روابطی که با هم دارند و بالاخره ترتیب نسج و ظاهر و باطن و خصوصیات آنها باشد، آن را تشریح تفصیلی خوانند. رجوع به کتاب تشریح میرزاعلی صص 6- 17 و مقدمه ٔ دکتر امیر اعلم بر کتاب کالبدشناسی توصیفی (کتاب اول) و کالبدشکافی شود.


تشریح کردن

تشریح کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) بازنمودن مطلبی. تفسیر کردن. شرح و بیان موضوعی غامض. || (اصطلاح پزشکی) کالبدشکافی. رجوع به تشریح شود.

فرهنگ معین

تشریح

شرح دادن، کار کردن بر روی کالبد مرده انسان برای شناسایی و شرح عمل اعضا، کالبدشکافی. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تشریح

بازشکافی، کالبدشناسی

کلمات بیگانه به فارسی

تشریح

کالبدشناسی

فرهنگ عمید

تشریح

گشودن و آشکار ساختن چیزی،
بیان کردن و شرح دادن مطلب،
شرحه‌شرحه کردن، قطعه‌قطعه کردن، از هم جدا کردن،
(اسم) (پزشکی) علمی که دربارۀ ساختمان بدن و چگونگی اعضا و ارتباط آن‌ها با هم بحث می‌کند، کالبدشناسی،
(اسم) (پزشکی) کالبدشکافی، کالبدگشایی،

حل جدول

تشریح

کالبدشکافی

کالبد شکافی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تشریح

تاویل، تعریف، تفسیر، توجیه، توصیف، توضیح، شرح، وصف، کالبدشکافی، کالبدشناسی

فرهنگ فارسی هوشیار

تشریح

نیک بیان کردن و نیک هویدا کردن، آشکار شدن

معادل ابجد

تشریح

918

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری