معنی دمق

لغت نامه دهخدا

دمق

دمق. [دَ م َ] (ع مص) بشکستن. (از المصادر زوزنی). دندان شکستن. (تاج المصادر بیهقی).

دمق. [دَ] (ع مص) داخل کردن چیزی در چیزی. || دزدیدن چیزی. (از اقرب الموارد).

دمق. [دَ م َ] (معرب، اِ) معرب از دمه ٔ فارسی. باد وبرف. || دزدی. (منتهی الارب) (آنندراج).


دمق شدن

دمق شدن. [دَ م َ ش ُ دَ] (مص مرکب) دمغ شدن. (یادداشت مؤلف). بشکسته شدن. رجوع به دمغ شدن شود.


علی آباد دمق

علی آباد دمق. [ع َ دِ دَ م َ] (اِخ) دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر واقع در 36 هزارگزی شمال باختری شهر ملایر و 15 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ ملایر و 15 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ ملایر به همدان. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و مالاریائی. دارای 3923 تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و میوه و انگور است. اهالی به زراعت اشتغال دارند، و صنایع دستی زنان بافتن قالی و جاجیم است. راه آن مالرو است. این ده دارای یک دبستان چهارکلاسه میباشد. در تابستان ها ایل یارمطاقلو برای تعلیف احشام خود به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

فرهنگ عمید

دمق

شکستن دندان،

فرهنگ فارسی هوشیار

دمق

پارسی تازی گشته دمه، دزدی


دمق شدن

بشکسته شدن

معادل ابجد

دمق

144

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری