معنی آمیزه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آمیزه. [زَ / زِ] (ن مف / نف) آمیخته. مخلوط. ممزوج. کمیژه:
گرد کرده بسی سخن ریزه
نیک و بد خیره درهم آمیزه.
سنائی.
الاخلاس، آمیزه شدن موی یعنی سیاهی با سپیدی آمیختن. (مجمل اللغه). || پیر و کهل. (برهان). || (اِمص) بضاع. وقاع. آمیغ. آمیغه. || (اِ) مزاج.
- آمیزهای دارو، عَقّار (ج، عقاقیر). (مهذب الاسماء) (دهار).

فرهنگ معین

آمیخته، مخلوط، کسی که ریش جوگندمی دارد. آمیژه هم گویند. [خوانش: (زِ) (ص مر.)]

فرهنگ عمید

آمیخته، مخلوط،
(اسم) مزاج، طبیعت،
(اسم مصدر) آمیزش، اختلاط، امتزاج،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرشت، آمیخته، مخلوط، ممزوج

فرهنگ فارسی هوشیار

آمیخته، مخلوط

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر