معنی استطاعت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

توانایی، قدرت داشتن، سرمایه داشتن. [خوانش: (اِ تِ عَ) [ع. استطاعه] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

توانایی داشتن، توانستن،
سرمایه داشتن،
(فقه) قدرت و توانایی داشتن برای انجام بعضی احکام شرعی،

حل جدول

توانایی انجام حج از جهت مالی و سلامت بدن

ساز و نوا

مترادف و متضاد زبان فارسی

تمول، توانگری، وسع، استعداد، قابلیت، اقتدار، توان، توانایی، قدرت

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) توانستن یارستن توانایی داشتن قدرت داشتن، سرمایه داشتن ثروتمند بودن مستطیع بودن، (اسم) توان توانش توانایی یارایی، بی نیازی.

فرهنگ فارسی آزاد

اِسْتِطاعَت، توانستن، توانا بودن بانجام کاری (در فارسی بمعنای داشتن سرمایه و مال نیز بکار میرود)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر