معنی تماس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تماس. [ت َ س س] (ع مص) یکدیگر را بسودن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). || جماع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قول تعالی: من قبل ان یتماسا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
(تَ سّ) [ع.] (مص ل.) یکدیگر را مس کردن، به هم مالیده شدن.
با یکدیگر ارتباط برقرار کردن،
به هم سوده شدن، مالیده شدن دو چیز به هم،
پرماس، سودن، برخورد
ارتباط، رابطه، مراوده، برخورد، تلاقی، لمس، مالش، پیوستگی، نزدیکی، بسودن
یکدیگر را بسودن، جماع کردن