درآمد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

درآمد. [دَ م َ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) درآمدن. داخل شدن. دخول: آنکه گردانیده است هر مدتی را نوشته ای و هر کاری را دری و هر درآمدی را سبب درآمدی و هر زنده ای را زمانی تقدیر کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). یعنی تو کیستی و کی اجازت داد به درآمد. (قصص الانبیاء ص 99). تا درآمد و بیرون شد، ایشان از مضایق و دقایق سخن بر چه وجه بوده است. (چهارمقاله). امر مظلم، کار مشتبه که راه درآمد در آن معلوم نشود. (منتهی الارب). || (اِمرکب) آغاز. ابتدا. دیباچه. مفتتح. فاتحه. مقدمه. بدء. مدخل. دخل. دخول. مقابل بیرون شد، مخرج. (یادداشت مرحوم دهخدا). داخل شدن. (آنندراج). مقدمه و برداشت و ابتدای سخن که در گرفتن مجلس گوینده و جلب توجه حاضران بد و سخت مؤثر است. (فرهنگ لغات عامیانه).
- درآمدبرآمد، دخول و خروج و آمد و شد. (آنندراج).
- درآمد کار، آمد کار، یعنی اقبال و مساعدت ایام، و بعضی گویند آغاز کار. (آنندراج):
وفور عیش پدید است از درآمد کار
از این بهار نمایان بود نکوئی سال.
کلیم (از آنندراج).
- درآمد کردن، ابتدا کردن. افتتاح کردن. شروع کردن (در سخن). (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح موسیقی) مدخل آواز. مقدمه در سازها و آوازها. ابتدای ساز: درآمد بیات. درآمد ماهور. (یادداشت مرحوم دهخدا). مقدمه ٔ یک قطعه موسیقی یا سرود یا آواز. (فرهنگ لغات عامیانه). فرصت الدوله در کتاب بحور الالحان خود (ص 31) در مورد درآمد گوید: اینکه می گویند درآمد مقصود شروع به زمینه ٔ همان دستگاه است، مثل اینست که درآمد عَلم شده باشد برای لحنی که ابتدا در آن دستگاه شروع می شود، و باید دانست که در ابتدای هر دستگاهی که می گویند درآمد اول یا درآمد دوم یا درآمد سوم، ممکن است که در آن دستگاه یکی از آن درآمدها خوانده شود دون دو درآمد دیگر، امکان هم دارد که دو یا سه درآمد همه خوانده شود. پیش درآمد. و رجوع به پیش درآمد شود. || عائدی. مدخول. دخل. کِرد. ارتفاع. عایدات. آنچه به کسی عاید شود. آنچه حاصل آید از ملک و مال یا کار مردم. غله. برداشت. بهره. حاصل. محصول. فائده. مقابل خرج. مقابل خورد. مقابل هزینه. (یادداشت مرحوم دهخدا). آمد زر، و آنرا مداخل نیز گویند. (آنندراج). آنچه در ماه یا سال یا روز عاید شخص می شود. (فرهنگ لغات عامیانه):
هرگز نبود و نیز نباشد که باشدم
از منعمی درآمد و از مکرمی منال.
مسعودسعد.
درآمد، مرد را بخشنده دارد
زمین تا درنیارد بر نیارد.
نظامی.
بی درآمد نیست تیر طعن را گشتن هدف
می دهی گر تن به پیکان پول مرهم می رسد.
تأثیر (از آنندراج).
درآمدهای داغ از دست ما رفت
ندارد چرک دنیا اعتباری.
حکیم عطائی (از آنندراج).
غَلَّه، درآمد هر چیزی از حبوب و نقود و جز آن، و آمد کرایه ٔ مکان و مزد غلام و ماحصل زمین. (منتهی الارب).
- درآمد برآمد، جمع و خرج. (آنندراج).
- درآمد داخلی، مجموع مالیات هائی که از کالاهائی که در داخل یک کشور تولید و مصرف میشود، اخذ میگردد. این نوع مالیات اول بار در قرن هفدهم میلادی در هلند متداول شد، و در انگلستان بموجب قانون سال 1643م. مقرر گردید. در کشور متحده ٔ امریکا در 1791 م. این مالیات برقرار شد و چون با مخالفت شدید مواجه گشت در سال 1802 م. منسوخ شد، اما بعد مجدداً برقرار گردید. امروزه در اغلب کشورها اینگونه مالیات از بسیاری از کالاهای مصرفی از قبیل سیگار، توتون، قند، شکر، بنزین، مشروبات الکلی و نیز از بلیطهای تفریحگاهها (مانند سینما - تآتر) اخذ میشود. (از دائره المعارف فارسی).
- درآمد ملی، حاصل جمع کلیه ٔ درآمد خالصی که ظرف یک سال از عوامل تولیدی کشوری بدست آید، به اضافه ٔ وجوهی که در ازای خدمات انجام شده، پرداخت میشود. بطور کلی اقلامی که برای تعیین درآمد ملی کشوری بکار میرود، عبارتست از: الف - مجموع مزدی که بکارگران پرداخت شده و در ازای آن خدمت و کار آنها برای کارهای تولیدی بکار رفته است. ب - کلیه ٔ حقوق و مواجب هائی که در طی سال از طرف ادارات و مؤسسات مختلف در قبال خدمات انجام شده، تأدیه میگردد. ج - وجوهی که بعنوان حقوق و فوق العاده و غیره به نیروهای تأمینیه پرداخت میشود. د - درآمد صاحبان حرف مختلف که مواجب نمی گیرند و خدمات خود را در قبال کاری که انجام میدهند، در اختیار طالب آن می گذارند، مانند: پزشکان و وکلای دادگستری و امثال آنان. و - سود خالص بازرگانان و پیشه وران و صاحبان صنایع و سهام و ربح و غیره که عاید افراد میگردد. در بیشتر کشورهای صنعتی، تقریباً یک ثلث درآمد ملی از عوامل تولیدی و دو ثلث آن از خدمات انجام شده، بدست می آید؛ ولی این نسبت را نمیتوان مأخذی برای همه ٔ کشورها دانست. (از دائره المعارف فارسی). || این لفظ درعرف خدمت، به معنی آنچه غیر از حقوق مقرر و رسمی عاید می شود، استعمال می گردد. (فرهنگ لغات عامیانه). || (ن مف مرکب) مخفف درآمده در کلمات مرکبه: تازه درآمد. خانه درآمد. (یادداشت مرحوم دهخدا).

درآمد. [دَ م َ] (اِخ) دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری فلاورجان و 37هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مبارکه به اصفهان. با 165 تن سکنه. آب آن از زاینده رود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

فرهنگ معین

دخل، عایدی، شروع، ابتدا،

فرهنگ عمید

سود و بهره‌ای که از کار و تجارت یا ملک‌داری و زراعت به دست آید، سود، دخل: درآمد مرد را بخشنده دارد / زمین تا درنیارد برنیارد (نظامی۲: ۳۰۲)،

حل جدول

سود، دخل، بهره

دخل

یکی از گوشه های اصلی دستگاه ماهور

مترادف و متضاد زبان فارسی

دخل، رزق، عایدی، مداخل، مدخل،
(متضاد) هزینه

فرهنگ فارسی هوشیار

سود، بهره که از سود و تجارت و یا غیره بدست آید سود، بهره، دخل

پیشنهادات کاربران

بودجه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری