معنی محجور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
محجور. [م َ] (ع ص) بازداشته شده و منع کرده شده. (ناظم الاطباء). ممنوع از تصرف در مال خود. محجورعلیه. (یادداشت مرحوم دهخدا). || بنده ٔ بازداشته شده. (ناظم الاطباء). || حرام. محرم. (یادداشت مرحوم دهخدا).
(مَ) [ع.] (اِمف.) شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد.
کسی که بهواسطۀ سفاهت و کمعقلی از تصرف در اموال خود منع شده باشد،
مفلس، ورشکسته، سفیه منع شده از کار و تصرف دراموال
وا مان کانا (اسم) آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع: محجورین.
مَحجُور، ممنوع، ممنوع از تصرف در مال خویش، کسی که به رای دادگاه از تصرف در اموال خود ممنوع و تحت حمایت و کفالت و اداره مقام یا شخصی دیگر باشد،