معنی مرطوب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مرطوب. [م َ](ع ص) نعت مفعولی از مصدر رَطب و رُطوب. رجوع به رطب و رطوب شود. || نعت مفعولی از مصدر لازم رُطوبه که در تداول فارسی به کار میرود و از نظرقواعد زبان عربی صحیح نیست. صاحب رطوبت و تری.(منتهی الارب)(آنندراج). رطوبت ناک.(غیاث). نمدار. و دارای تری و دارای رطوبت.(ناظم الاطباء). رطب. تر. نمناک. || در اصطلاح طب قدیم، آنکه رطوبت بر وی غلبه دارد. آنکه تری بر مزاج او غلبه دارد. بلغمی. رجل مرطوب، صاحب الرطوبه.(مهذب الاسماء). ج، مرطوبین.
- مرطوب المزاج، آنکه طبیعت وی دارای رطوبت باشد.(ناظم الاطباء). و رجوع به مرطوبی شود.
|| فربه.(غیاث)(آنندراج). دارای فربهی.(ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمف.) نم دار، نمور.

فرهنگ عمید

نمناک، نمدار، تر،

حل جدول

تر، آبدار، خیس

تر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نمدار، نمناک، نمور، نمدار، تر

کلمات بیگانه به فارسی

نمناک، نمور، نمدار

مترادف و متضاد زبان فارسی

تر، خیس، نم، نمدار، نمسار، نمگین، نمناک، نمور، نموک، شرجی،
(متضاد) بی‌نم، خشک، یابس

فرهنگ فارسی هوشیار

نمناک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری