معنی موثق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
موثق. [م َ ث ِ] (ع مص) استوار داشتن و اعتماد کردن بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثقه. (منتهی الارب). استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی).
موثق. [م َ ث ِ] (ع اِ) عهد و پیمان و استواری. (منتهی الارب، ماده ٔوث ق) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میثاق. (منتهی الارب). پیمان. ج، مواثق. (مهذب الاسماء). ج، مواثیق، میاثق.میاثیق. (منتهی الارب). عهداستوار. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). || زنهار. ج، مواثق. (دهار).
موثق. [ث َ] (ع ص) نعت مفعولی از ایثاق. بندکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسته شده. (ناظم الاطباء). رجوع به ایثاق شود. || محکم با هم بافته شده. (ناظم الاطباء).
موثق. [م ُ وَث ْ ث َ] (ع ص) نعت مفعولی از توثیق. استوارکرده شده و اعتمادداشته شده. (ناظم الاطباء). استوار. (دهار). محکم. استوارداشته. مضبوط. مُضَنبَط. وطید. واطد. ملتحم. مؤکد. (یادداشت مؤلف).
- خبر موثق، خبری که مورد اعتماد باشد. خبری که به راست بودن آن اطمینان حاصل است. (از یادداشت مؤلف).
|| کسی که آن را ثقه گفته باشند. (ناظم الاطباء). مؤتمن. کسی که ثقه باشد و بر قول و فعل وی اعتماد می کنند. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح حدیث) نزد امامیه حدیثی را گویند که جمیع روات آن موثق (مورد اعتماد) غیر امامی باشند و این قسم را قوی نیز گویند. (تقسیم ابن طاوس). در اصطلاح رجال و درایه در نزد شیعه: حدیثی است که سند آن و سلسله ٔ روات آن به معصوم متصل باشد ولیکن همه ٔ روات یا بعضی از آنها از روات فاسدالعقیده باشند ودوازده امامی نباشند. اما همه ٔ آنان را علمای امامیه توثیق کرده باشند. (یادداشت لغت نامه).
موثق. [م ُ وَث ْ ث ِ] (ع ص) نعت فاعلی از توثیق. رجوع به توثیق شود. استوارکننده و اعتماددارنده. (ناظم الاطباء). استوار (مأخذ آن وثوق). (غیاث) (آنندراج). || کسی را ثقه گوینده. (ناظم الاطباء).
(مُ ثَّ) [ع.] (اِمف.) استوار کرده شده، مورد اطمینان و وثوق.
مورد وثوق و اطمینان، کسی که طرف وثوق و اعتماد باشد،
[قدیمی] استوارشده،
امین، بااعتبار، درست، موتمن، محرم، مطمئن، معتبر، معتمد، استوار، محکم،
(متضاد) ناموثق
قابل اعتماد و استوار
مَوثِق، عهد، پیمان، میثاق (جمع: مَواثِق، مَیاثِق)،
مُوَثَّق، (اسم مفعول از تَوِثیق) محکم شده، تثبیت شده، استوار گردیده، مورد اطمینان، مورد اعتماد