معنی کلاس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کلاس. [ک َل ْ لا] (ع ص) نیک برنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نیک برنده از شمشیر و جز آن. (ناظم الاطباء). || صاحب کِلس (آهک) و فروشنده ٔ آن. (از اقرب الموارد).

کلاس. [کْلا / ک ِ] (فرانسوی، اِ) کلمه ٔفرانسوی هر یک از شعبه های مدرسه که شاگردان آن هم قوه و همدرس در یک اطاق درس می خوانند. اطاق درس دسته ای از شاگردان مدرسه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- همکلاس، هر فردی که با جمعی در یک اطاق درس می خوانند.
- همکلاسی، همکلاس.
|| طبقه. درجه. مرتبه. توضیح آنکه احتراز از استعمال این کلمه ٔ بیگانه به این معنی اولی است. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران «رده » را بجای این کلمه بدین معنی پذیرفته است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 158 و کلمه ٔ رده شود.

کلاس. [ک َ] (اِخ) دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

کلاس. [ک َ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای 7 گانه ٔ بخش سردشت شهرستان مهاباد است.این دهستان در قسمت خاوری بخش واقع و از شمال به دهستان گورک سردشت و از جنوب به دهستان باسک و از خاوربه دهستان نماشیر بانه و از باختر به دهستان بریاچی محدود است. موقعیت این دهستان نسبتاً جلگه و دشت و هوای آن معتدل و در تابستان گرم و در زمستانها سرد می باشد. آب قراء از رودخانه ٔ سردشت و چشمه سارها تأمین می گردد و محصولات عمده ٔ آن غلات، توتون، حبوبات و محصول دامی و شغل ساکنین زراعت و گله داری است. دهستان کلاس از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود 2380 تن سکنه دارد و مرکز آن قریه ٔ بناویله ٔ بزرگ می باشد. راه عمده ٔ این دهستان عبارت از راه شوسه ٔ مهاباد به سردشت است که از قسمت شمال باختری این منطقه می گذرد و راه نیمه شوسه ٔ سردشت به بانه نیز از این دهستان عبور می نماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ معین

درجه، مرتبه، اتاق درس، سال تحصیلی، (عا.) طبقه اجتماعی. [خوانش: (کِ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

هر یک از اتاق‌های مدرسه، آموزشگاه، یا دانشگاه، اتاق درس،
هر دورۀ یک‌ساله از تحصیل در دبستان، مدرسۀ راهنمایی، و دبیرستان یا هنرستان،
هر جلسۀ درس که در آن مهارت یا فن خاصی آموزش داده می‌شود،
۴.منزلت و شٲن اجتماعی کسی، گروهی، یا مؤسسه‌ای: کلاس پدرش پایین بود،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دانشپایه

مترادف و متضاد زبان فارسی

پایه، دانشپایه، رده، رسته، صف، صنف، طبقه، اطاق‌درس، درجه، طبقه، مرتبه

گویش مازندرانی

نانی که با آرد ارزن درست کنند

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ آهکساز آهکفروش، شمشیر بران فرانسوی پایه، رسته (صنف)، گن (جنس)، دودمان دوده، همشاگردان همشاگردی ها، آموزش، زنجیره تیره، گروه، رده، آموزگار (کلاس درس) (اسم) طبقه درجه مرتبه. توضیح: باین معنی احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است، هر یک از اطاقها ی مدرسه که در آن معلمان بشاگرد ان درس دهند اطاق درس. کلمه فرانسوی هر یک از شعبه های مدرسه که شاگردان آن هم قوه و همدرس در یک اطاق درس می خوانند، اطاق درس دسته ای از شاگردان مدرسه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری