معنی انشا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(مص م.) آفریدن، به وجود آوردن، آغاز کردن، از خود چیزی گفتن، (اِمص.) سخن پردازی، (اِ.) نوشته. [خوانش: (اِ) [ع. انشاء]]

فرهنگ عمید

هر نوع نوشتۀ ادبی،
(اسم مصدر) آموزش نویسندگی،
نویسندگی،
(اسم مصدر) آفریدن، پدید آوردن،
(اسم مصدر) [قدیمی] منصب منشی‌گری و نویسندگی شامل نوشتن نامه‌ها و فرمان‌ها،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تحریر، ترقیم، آفرینش، ابداع، ایجاد، خلق

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع نشو ء پروردگان بالیدگان. جمع نشو ء پروردگان بالیدگان.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر