معنی تاسیس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ عمید

بنا نهادن سازمان، اداره، حکومت، مکتب، نظریه و غیره، استوار کردن، بنیاد کردن، پی افکندن، پایه‌گذاری،
(ادبی) در قافیه، الفی که میان آن و حرف رَوی یک حرف متحرک باشد، مثل الف موجود در کلمات «جاهل» و «حامل». رعایت این حرف در قافیه واجب نیست و کلمۀ جاهل یا حامل را با دل می‌توان قافیه کرد،
[مقابلِ تٲکید] (ادبی) در معانی، آوردن کلمه‌ای که غیر از معنی کلمۀ اول افادۀ معنی تازه‌ای می‌کند،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

راه اندازی، بنیان گذاری

کلمات بیگانه به فارسی

راه اندازی

مترادف و متضاد زبان فارسی

احداث، ایجاد، بنیان، بنیان‌گذاری، پی‌ریزی، تشکیل، شالوده‌گذاری، وضع، احداث کردن، بنیاد کردن، بنیادگذاشتن، پی‌ریزی کردن، دایر کردن، بنیان نهادن،
(متضاد) تخریب

فرهنگ فارسی هوشیار

بنیاد نهادن، بنا افکندن، بنیاد نهادن آن، تاسیس خانه ‎ آرش افزایی آن است که با افزودن واژه آرش نیز بیفزاید نه آن که واژه ی پسین باز گوینده ی آرش واژه ی پیشین باشد، بنیاد گذاری ‎ (مصدر) بنیاد نهادن بنیاد گذاردن پی افکندن بنا کردن، (اسم) بنیاد گذاری، (اسم) موسسه. جمع تاسیسات، آوردن کلمه ای که افاده معنیی تازه کند غیر از معنی اول مقابل تاکید. یا حرف تاسیس. (قافیه) الف است که میان آن و میان حرف ((روی)) یک حرف متحرک باشد مانند اینکه آهن و سترون یا حاصل و مقبل را قافیه کنند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر