احمق به فارسی | دیکشنری عربی
احمق
-
خرصفت , نادان , خر , ابله , احمق , بیشعور , نابخرد , جاهل , ابلهانه , مزخرف , فاقد حس تشخیص , بی تمیز , بی احتیاط , بی ملاحظه , بی عرضه , نا شایسته , ناجور , بی معنی , بی منطق , لوده , مسخره , ادم ابله , مقلد , میمون صفت , ادم انگل , دلقک , گول زدن , فریب دادن , دست انداختن , ادم پریشان حواس , ادم کله خشک , بچه ای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند , بچه ناقص الخلقه , ساده لوح
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.