التزام به فارسی | دیکشنری عربی

التزام
  • پایدار , پایا , ساکن , وفا کننده , تاب اور , تحمل کننده , سرسپردگی , ارتکاب , حکم توقیف , تعهد , الزام , قبول , اجابت , بر اوردن , التزام , محظور , وظیفه , اماده خدمت , حاضر خدمات , مهربان , اجباری , الزامی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر