حاکم به فارسی | دیکشنری عربی
حاکم
-
فرماندار , حاکم , حکمران , فرمانده , فرمانروا , رءیس , سر , خط کش
-
تعقیب قانونی کردن , دنبال کردن پیگرد کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.