حمل به فارسی | دیکشنری عربی

حمل
  • ابستنی , بارداری , حاملگی , وابسته بدوران رشد تخم یا نطفه , بره , گوشت بره , ادم ساده , بار , کوله بار , فشار , مسلولیت , بارالکتریکی , عمل پرکردن تفنگ باگلوله , عملکرد ماشین یا دستگاه , بار کردن , پر کردن , گرانبارکردن , سنگین کردن , فیلم (دردوربین) گذاشتن , بار گیری شدن , بار زدن , تفنگ یا سلا حی را پر کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر