دفع به فارسی | دیکشنری عربی
دفع
-
بالا بردن , زیاد کردن , پرداختن , دادن , کار سازی داشتن , بجااوردن , انجام دادن , تلا فی کردن , پول دادن , پرداخت , حقوق ماهیانه , اجرت , وابسته به پرداخت , نشاندن , فشار دادن , فرو کردن , انداختن , پرتاب کردن , چپاندن , سوراخ کردن , رخنه کردن در , بزور بازکردن , نیرو , فشار موتور , نیروی پرتاب , زور , فشار
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.