دور به فارسی | دیکشنری عربی
دور
-
نوبت , چرخش , گردش (بدور محور یامرکزی) , چرخ , گشت ماشین تراش , پیچ خوردگی , قرقره , استعداد , میل , تمایل , تغییر جهت , تاه زدن , برگرداندن , پیچاندن , گشتن , چرخیدن , گرداندن , وارونه کردن , تبدیل کردن , تغییر دادن , دگرگون ساختن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.