زبد به فارسی | دیکشنری عربی
زبد
-
کره , روغن , روغن زرد , کره مالیدن روی , چاپلوسی کردن , کف , سرجوش , یاوه , سخن پوچ , کف کردن , بکف اوردن , اظهارکردن , نمایاندن , صدا زدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.