زرع به فارسی | دیکشنری عربی

زرع
  • کاشت , جای دادن , فرو کردن , کاشتن , القاء کردن , نشاکردن , درجای دیگری نشاندن , مهاجرت کردن , کوچ دادن , نشاء زدن , پیوندزدن , عضو پیوند شده , فراکاشتن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر