سجل به فارسی | دیکشنری عربی
سجل
-
شرح وقایع بترتیب تاریخ , تاریخچه , ثبت کردن وقایع , روزنامه دریاپیمایی , گزارش روزانه سفرکشتی , سفرنامه , مدرک , سابقه , ضبط کردن , ثبت کردن , دفتر ثبت , ثبت امار , دستگاه تعدیل گرما , پیچ دانگ صدا , لیست یا فهرست , نگاشتن , در دفتر وارد کردن , نشان دادن , منطبق کردن
-
نامنویسی کردن , ثبت نام کردن , عضویت دادن , درفهرست واردکردن , در صورت نوشتن , نام نویسی کردن (در هیلت منصفه)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.