سحر به فارسی | دیکشنری عربی
سحر
-
افسون , طلسم , فریبندگی , دلربایی , سحر , افسون کردن , مسحور کردن , فریفتن , شیفتن , فریبا , فریبنده , ملیح , دلربا , جادو , شیدایی , جذبه , وسیله تطمیع , طعمه یا چیز جالبی که سبب عطف توجه دیگری شود , گول زنک , فریب , تطمیع , بوسیله تطمیع بدام انداختن , بطمع طعمه یا سودی گرفتار کردن , اغوا کردن , سحر امیز , ماه , ماه شمسی , ماه قمری , برج , تعویذ , جادوگرانه , شب زنده داری , احیا , دعای شب
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.