سد به فارسی | دیکشنری عربی

سد
  • سد , اب بند , بند , سد ساختن , مانع شدن یاایجاد مانع کردن , محدود کردن , مجلس پذیرایی , سلا م عام , بارعام دادن , خاکریز , لنگرگاه

  • توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی , باکهنه گرفتن (سوراخ) , پنبه یا کهنه قاعدگی , سفت کردن , محکم کردن , تنگ کردن , فشردن , بستن , کیپ کردن , سفت شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر