شغل به فارسی | دیکشنری عربی

شغل
  • کار , امر , سمت , شغل , ایوب , مقاطعه کاری کردن , دلا لی کردن , اشغال , تصرف , سکنی , سکونت , اشغال مال

  • بکارانداختن , تحریک کردن , برانگیختن , سوق دادن , نشان دادن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر