صعب به فارسی | دیکشنری عربی

صعب
  • دشوار , پر زحمت , پرالتهاب , صعب الصعود , خامکار , زشت , بی لطافت , ناشی , سرهم بند , غیر استادانه , سخت , مشکل , سخت گیر , صعب , گرفتگیر , باریک بین , مشکل پسند , بیزار , داد وبیداد کن (برای چیزهای جزءی) , ایراد گیر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر