صلب به فارسی | دیکشنری عربی
صلب
-
تصویر عیسی بر بالا ی صلیب , مصلوب ساختن
-
محکم , سخت , سخت و درخشان (مانند الماس) , سخت کردن , تبدیل به جسم جامد کردن , مشکل کردن , سخت شدن , ماسیدن , سفت کردن , پینه خورده کردن , بی حس کردن , پوست کلفت کردن , انحناء ناپذیر , جامد , ز جسم , ماده جامد , سفت , مکعب , سه بعدی , استوار , قوی , خالص , ناب , بسته , منجمد , یک پارچه , حجمی , توپر , نیرومند , قابل اطمینان
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.