ظبی به فارسی | دیکشنری عربی
ظبی
-
بزکوهی , جنس نر اهو وحیوانات دیگر , قوچ , دلا ر , بالا پریدن وقوز کردن (چون اسب) , ازروی خرک پریدن , مخالفت کردن با (دربازی فوتبال وغیره) , جفتک , جفتک انداختن , اهوبره , رشا , گوزن , حنایی , بچه زاییدن (اهویاگوزن) , اظهار دوستی کردن , تملق گفتن , گوزن کوچک , گوزن ماده
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.