ظهر به فارسی | دیکشنری عربی

ظهر
  • عقب , پشت (بدن) , پس , عقبی , گذشته , پشتی , پشتی کنندگان , تکیه گاه , به عقب , درعقب , برگشت , پاداش , جبران , ازعقب , پشت سر , بدهی پس افتاده , پشتی کردن , پشت انداختن , بعقب رفتن , بعقب بردن , برپشت چیزی قرارگرفتن , سوارشدن , پشت چیزی نوشتن , ظهرنویسی کردن , نیمروز , ظهر , وسط روز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر