عمود به فارسی | دیکشنری عربی
عمود
-
ستون , یکپارچه , تکسنگی , دارای یک سنگ , پایه , جرز , رکن , ارکان , ستون ساختن , میله , استوانه , بدنه , چوبه , قلم , سابقه , دسته , چوب , تیر , پرتو , چاه , دودکش , بادکش , نیزه , خدنگ , گلوله , تیرانداختن , پرتو افکندن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.