عیب به فارسی | دیکشنری عربی

عیب
  • خسارت واردکردن , اسیب زدن , لکه دار کردن , بدنام کردن , افترا زدن , نقص , کاستی , اهو , عیب , ترک کردن , مرتدشدن , معیوب ساختن , درز , رخنه , خدشه , عیب دار کردن , ترک برداشتن , تند باد , اشوب ناگهانی , قصور , نکته ضعف , کمبود , رنگ کردن , الوده شدن , لکه , ملوث کردن , فاسد کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر