عین به فارسی | دیکشنری عربی
عین
-
چشم , دیده , بینایی , دهانه , سوراخ سوزن , دکمه یا گره سیب زمینی , مرکز هر چیزی , کاراگاه , نگاه کردن , دیدن , پاییدن
-
تعیین کردن , برقرار کردن , منصوب کردن , گماشتن , واداشتن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.