فم به فارسی | دیکشنری عربی
فم
-
تکه , تخته , تخته کف , کلوخه , مقدار بزرگ و زیاد , یک دهن غذا , دهان , ملوان , دهانه , مصب , مدخل , بیان , صحبت , گفتن , دهنه زدن () , در دهان گذاشتن () , ادا و اصول در اوردن , لقمه , دهن پر , مقدار
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.