قدر به فارسی | دیکشنری عربی
قدر
-
ارزیابی کردن , تقویم کردن , تخمین زدن , قدردانی کردن (از) , تقدیر کردن , درک کردن , احساس کردن , بربهای چیزی افزودن , قدر چیزی را دانستن , قبلا انتخاب کردن , مقدر کردن , سرنوشت معین کردن
-
دیگ , کتری بزرگ , پاتیل , سرنوشت , ابشخور , تقدیر , نصیب و قسمت , روغن دان , کماجدان , ماهی تابه
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.