قطع به فارسی | دیکشنری عربی
قطع
-
حکاکی , بریدن , ارواره , دهان , لب ولوچه , گسیختن , گسستن , چیدن , زدن , پاره کردن , قطع کردن , کم کردن , تراش دادن (الماس وغیره) , عبور کردن , گذاشتن , برش , چاک , شکاف , معبر , کانال , جوی , تخفیف , بریدگی , چاک دادن , خیلی کم کردن , نشان ممیز
-
اندام های کسی رابریدن , جداکردن , تجزیه کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.