مدخل به فارسی | دیکشنری عربی
مدخل
-
درون رفت , ورودیه , اجازه ورود , حق ورود , دروازه ء دخول , ورود , مدخل , بار , درب مدخل , اغاز () مدهوش کردن , دربیهوشی یاغش انداختن , ازخودبیخودکردن , زیادشیفته کردن , کریدور , تالا ر ورودی
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.