مزاج به فارسی | دیکشنری عربی
مزاج
-
حالت , حوصله , حال , سردماغ , خلق , مشرب , وجه , اب دادن (فلز) , درست ساختن , درست خمیر کردن , ملا یم کردن , معتدل کردن , میزان کردن , مخلوط کردن , مزاج , خو , قلق , خشم , غضب , طبیعت , فطرت , سرشت
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.