معلق به فارسی | دیکشنری عربی
معلق
-
مفسر , سفرنگ گر , اعلا م کننده , اویزان کننده , معلق کننده , جارختی , چنگک لباس , اسکلت یاچهارچوبه ای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد , معلق , اویخته , لنگه , قرین , شیب , نامعلوم , بی تکلیف , ضمیمه شده , اویز شده , اویزه
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.