منفذ به فارسی | دیکشنری عربی
منفذ
-
مجری , مامور اجرا , وصی , قیم , مزغل ساختن , سوراخ دیده بانی ایجاد کردن , مزغل , سوراخ سنگر , سوراخ دیدبانی , راه گریز , مفر , روزنه
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.