میراث به فارسی | دیکشنری عربی
میراث
-
مستلزم بودن , شامل بودن , فراهم کردن , متضمن بودن , دربرداشتن , حمل کردن بر , حبس یاوقف کردن , موجب شدن , ارث , میراث , مرده ریگ , وراثت , میراث بری
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.