هیکل به فارسی | دیکشنری عربی
هیکل
-
شاسی اتومیل , اسکلت , کالبد , لا شه کشتی , کشتی , بدنه کشتی , تنه کشتی , کشتی سنگین وکندرو , باسنگینی ورخوت حرکت کردن , بزرگ بنظر رسیدن , پوست , قشر , پوست میوه یا بقولا ت , کلبه , خانه رعیتی , پوست کندن , ولگردی کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.