وتد به فارسی | دیکشنری عربی
وتد
-
کمرنگ , رنگ پریده , رنگ رفته , بی نور , رنگ پریده شدن , رنگ رفتن , در میان نرده محصور کردن , احاطه کردن , میله دار کردن , نرده , حصار دفاعی , دفاع , ناحیه محصور , قلمروحدود , میخ , میخ چوبی , چنگک , عذر , بهانه , میخ زدن , میخکوب کردن محکم کردن , زحمت کشیدن , کوشش کردن , درجه , دندانه , پا , () دربالا پهن ودر پایین نازک (شبیه میخ) , گوه , باگوه نگاه داشتن , با گوه شکافتن , از هم جدا کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.