کشک به فارسی | دیکشنری عربی
کشک
-
اطاقک , پاسگاه یادکه موقتی , غرفه , جای ویژه , مشتق از< کوشک فارسی > کلا ه فرنگی , خانه تابستانی , دکه , جای ایستادن اسب در طویله , اخور , دکه چوبی کوچک , بساط , صندلی , لژ , جایگاه ویژه , به اخور بستن , از حرکت بازداشتن , ماندن , ممانعت کردن , قصور ورزیدن , دور سرگرداندن , طفره , طفره زدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.