معنی مبلغ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مبلغ. [م َ ل َ] (ع مص) به حد کمال و خوبی رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) کمال و حد رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). کمال رسیدن و حد رسیدن. (ناظم الاطباء). حد چیزی و نهایت آن. (از اقرب الموارد). حد و نهایت. (غیاث). || جای رسیدن و مقام. (غیاث). جای رسیدن. (آنندراج). جای و محل رسیدن. (ناظم الاطباء). || همچنین مبلغ نیز بمعنی کامل و جید است، و این لفظ اکثر در انشاء صفت زر نقد واقع میشود، مگر این صفت قبل از موصوف می آید. چنانچه مبلغ ده روپیه یعنی چنین روپیه ها که سازنده آن را جید و کامل به صفات خودش ساخته است و ناسره و غیر جید نیست. و بعضی نوشته اند مَبلَغ مصدر میمی است که در صفت زر نقد بمعنی اسم مفعول واقع میشود. (غیاث). فارسیان در مال و زر نقد استعمال کنند. (آنندراج). نقد و زر و پول حاضر و قیمت و بها و نوعاً در حساب این کلمه را بر زر نقد مقدم ذکر میکنند. چنانکه میگویند مبلغ ده اشرفی و مبلغ مرقوم یعنی نقدی که در پیش نوشته شده. (ناظم الاطباء). نقد از دراهم. (از ذیل اقرب الموارد). نقد از دراهم و دنانیر. (مولد). ج، مبالغ. از آن کنایه به دراهم و دنانیر کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
مبلغ عشق تهی دستان ندارد هیچ وزن
مدعی چربید بر من مبلغ و مقدار داشت.
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
نه آن وزن رفته ست در کار او
که مبلغ کشد بار مقدار او.
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
|| مقدار. (مهذب الاسماء) (غیاث). اندازه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقدار و بلنج و شماره و جمع و جمله. (ناظم الاطباء). مقدار در مورد پول و نقد و جز آن: در ورقی دیدم نبشته به فرمان امیرالمؤمنین نزدیک امیرابوالفضل... برده آمد از زر چندین وز فرش چند... مبلغش سی بار هزار هزار درم بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191). آنچه از او می باید ستد مبلغ آن بنویسد و به عبدوس دهد تا وی را به درگاه آرند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 369).
سپهر مبلغ عمرت کشیده بر عددی
که عشر آن عدد آید هزار بار هزار.
امیرمعزی (از آنندراج).
ای پادشاه در آنجا مبالغی بستانهای خوش و آبهای روان... پدید آمده است. (جوامعالحکایات عوفی).
گرتو شاهد با میان آیی چو شمع
مبلغی پروانه ها گردآوری.
سعدی.
تاروز روشن شد آن تاریک رای مبلغی راه رفته بود. (گلستان).
با جوانی چو لعبتی سیمین
عقدبستش به مبلغی کابین.
سعدی.
و مبلغی راه رفتیم هنوز ایستاده بودند. (انیس الطالبین ص 186). و بغیر از همان مبلغ فوق چیزی انفاذ خزانه ٔ عامره نمیشده. (تذکرهالملوک چ 2 ص 24). در هر سه سال یک نوبت مبلغ سی تومان قیمت بند مهر میگیرد. (تذکرهالملوک چ 2 ص 57). مبلغ هشتاد تومان که برآوردی آن مبلغ یکصد و بیست و هفت تومان و پنجهزار و کسری میشود مواجب دارد. (تذکرهالملوک چ 2 ص 54). || محصول. || به اصطلاح حساب، حاصل جمع. (ناظم الاطباء). || بسیار. (غیاث). بسیار و فراوان و چندان. (ناظم الاطباء). بسیار و مقدار کثیری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || اندک. (غیاث).
مبلغ. [م ُ ل ِ] (ع ص) رساننده. (آنندراج). ابلاغ کننده. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مبلغ. [م ُ ب َل ْ ل ِ] (ع ص) رساننده. (غیاث). رساننده و کسی که حکم و امر را بدیگران می رساند و ابلاغ می کند. (ناظم الاطباء). رساننده و کسی که پیام یا نامه با درود و جز آن را به دیگری می رساند. (از ذیل اقرب الموارد). رساننده، آن که به دینی و مسلکی خواند. داعی. تبلیغ کننده. آن که دینی را به مردم آموختن و باورانیدن خواند. ج، مبلغین.
- مبلغ رسالت، پیام گزار. پیغام گزار. رساننده ٔ پیام. آن که مردمان را به دینی و طریقی گرداند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبلغ. [م ُ ب َل ْ ل َ] (ع ص) رسانیده شده. (غیاث).
مبلغ. [م ُ ل َ] (ع ص) رسانیده شده. صیغه ٔ اسم مفعول از ابلاغ است و متفرع از ابلاغ که به معنی رسیدن و کامل شدن است. چنانکه گویند این کودک بالغ شده و در فارسی نیز ترجمه ٔ بلوغ که رسیدن است به معنی کامل شدن بسیار می آید چنانکه گویند که این میوه رسیده است، یعنی پخته و کامل شده است. (از غیاث).
(مُ بَ لِّ) [ع.] (اِفا.) تبلیغ کننده.
(مَ لَ) [ع.] (اِ.) مقدار، شماره. ج. مبالغ.
اندازه و مقداری از پول،
[قدیمی] حد رسیدن، جای رسیدن،
[قدیمی] حد و نهایت چیزی،
کسی که دربارۀ آیین، دین، یا مکتبی تبلیغ میکند،
کسی که مصرف کالایی را تبلیغ میکند، تبلیغکننده،
[قدیمی] رساننده،
آوازه گر، فرارسان
بحد کمال و خوبی رسیدن، حد ونهایت، جای رسیدن و مقام، مقدار پول رساننده، پیام گزار، آنکه مردمان را به دینی و طریقی گرداند
مَبلَغ، مقدار نقد، مقدار پول، غایت و حدّ اعلی، غایت وصول و بلوغ، حداکثر رسیدن،
مُبَلّغ، تبلیغ کننده، ابلاغ کننده، واصل کننده و رساننده،