مثلث در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مثلث. [م ُ ث َل ْ ل َ] (ع ص، اِ) سه کرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیث شود. || سه گوشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). || نام شکلی سه گوشه از اشکال هندسه. (غیاث) (آنندراج). به اصطلاح هندسه هر سطح سه گوشه را گویند. (ناظم الاطباء). هر سطحی را نامند که سه خط - خواه هر سه مستقیم باشد و یا هر سه منحنی - بر آن محیط شده باشد. پس اگر خطوط مستقیم بودند آن را مثلث مستقیم الاضلاع نامند و این مثلث همان است که در علم مساحت از آن بحث کنند و اگر خطوط منحنی بودند مانند مثلث مفروض در سطح کره که به نام مثلث سطح کره خوانده می شود و آن قطعه ای است از سطح کره که محیط می شود بر آن سه قوس از دوایر عظیمه و هر یک از این سه قوس کوچکتر از نصف دور است. و اگر بعضی از خطوط منحنی بودند مانند آنکه مخروطی را دو نیمه کنیم چنانکه از سطح مستدیر آن مثلثی به دست آید که بر آن دوخط مستقیم و یک خط مستدیر که نصف قاعده باشد محیط گردد چنین مثلثی را غیر مستقیم الاضلاع نامند. مثلث مستقیم الاضلاع را می توان به دو اعتبار تقسیم بندی کرد: یکی به اعتبار ضلع و دیگری به اعتبار زاویه. نظر به اعتبار اول مثلث یا مختلف الاضلاع است یعنی هیچ یک از سه ضلع آن با یکدیگر برابر نیست و یا متساوی الاضلاع است یعنی هر سه ضلع آن با هم برابر است و یا متساوی الساقین است یعنی دو ضلع آن با هم مساوی است. و اما نظر به اعتبار زاویه گوییم مثلث یا قائم الزاویه است و آن مثلثی است که یکی از زوایای آن قائمه باشد و یا منفرج الزاویه است و آن چنان است که یکی از زوایای آن منفرجه باشد و یا حاد الزوایاست و آن مثلثی است که در آن زاویه ٔ قائمه یا منفرجه نباشد بلکه هر سه زاویه ٔ آن حاده باشد توضیحاً گوییم مجموع زوایای هر مثلث مساوی است با دو قائمه بنابراین ممکن نیست که هر مثلثی بیش از یک قائمه و یا بیش از یک منفرجه داشته باشد.
هر یک از سه ضلع مثلث نسبت به دو ضلع دیگر قاعده ٔ مثلث نامیده می شود و دو ضلع دیگر نسبت به قاعده ساقین نام دارند و زاویه ای که بین ساقین قرار داشته باشد رأس مثلث خوانده می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). شکل مسطحی است که بوسیله ٔ سه خط مستقیم محدود شده است. دارای سه زاویه است که مجموعاً 180 درجه هستند. مساحت هر مثلثی برابراست با حاصل ضرب نصف یک ضلع در فاصله ٔ آن از رأس مقابل (نصف قاعده ضربدر ارتفاع) یا نصف حاصل ضرب دو ضلع مجاور در سینوس زاویه ٔ بین آن دو ضلع. (فرهنگ اصطلاحات علمی، از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران). سه سو. (التفهیم): و از آنجا به شهر جبیل رسیدیم و آن شهری است مثلث چنانکه یک گوشه ٔ آن به دریاست. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 15).
- مثلث قائم الزاویه، مثلثی که یکی از زوایای سه گانه ٔ آن دارای 90 درجه باشد.
- مثلث کروی، مثلثی که روی سطحی کروی رسم شده است و محدودبه کمانهایی از سه دایره ٔ عظیمه از کره است. خواص این مثلثها با خواص مثلثهای مسطح فرق می کند، خواص آنها را در مثلثات کروی مطالعه می کنند. (فرهنگ اصطلاحات علمی، از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران). و رجوع به ترکیب مثلثات کروی ذیل مثلثات شود.
- مثلث متساوی الاضلاع، مثلثی که طول اضلاع آن با هم مساوی باشند.
- مثلث متساوی الساقین، مثلثی که دو ضلع از اضلاع آن با هم برابر باشند.
- مثلثهای متشابه، هر مثلث که زاویه های او همچند زاویه های مثلثی دیگر باشد، نظیر مر نظیر خویش را آن را متشابه خوانند و آن ضلعها که برابر هر دو زاویه ٔ متساوی باشند از هر دو مثلث بر یک نسبت باشند. (التفهیم ص 24).
- مثلث مختلف الاضلاع، مثلثی که هیچ یک از اضلاع آن با هم برابر نباشند.
- مثلث منفرجه الزاویه، مثلثی که یکی از زاویای آن بیشتر از 90 درجه باشد.
- مرکز مثلث، زمین رابه لحاظ ابعاد ثلث مرکز مثلث گویند. (حاشیه ٔ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 233):
در مرکز مثلث بگرفت ربع مسکون
فریاد اوج مریخ از تیغ مه صقالش.
خاقانی.
|| سه تا. (غیاث) (آنندراج). هر چیز سه تا و سه لا. (ناظم الاطباء). هر چیز سه گانه:
جان و دل و خرد برسانم به باغ خلد
آخر مثلثی به مثمن درآورم.
خاقانی.
|| شرابی که به طبخ از سه یکی مانده باشد و نزد ابوحنیفه و پیروان او هرگاه دو ثلث از شیره ٔ انگور به طبخ رفته باشد نوشیدن آن جایز است. (از منتهی الارب). به اصطلاح فقها نوعی ازشراب و آن شیره ٔ انگور باشد که دو ثلث آن به جوشیدن بسوزد و ثلث بماند. (غیاث) (آنندراج). شرابی که طبخ داده باشند تا یک ثلث آن باقی مانده و دو ثلث رفته باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب انگور یامویز یا خرما، که به طبخ دو ثلث آن رفته و یک ثلث باقی مانده باشد و نوشیدن آن مادام که شیرین باشد حلال است و اگر بجوشد و غلیظ گردد برای هضم طعام و تقویت و مداوا (نه برای خوشی) همین حکم را دارد و اگر مستی آورد حلال نیست و محمد رَحِمَه ُاﷲ گوید که حرام و نجس است و در اندک و بسیار آن، حد واجب گردد. (از تعریفات جرجانی). نزد فقها فشرده ٔ انگور باشد که آن را می پزند قبل از آنکه جوش بخورد تا حدی که غلیظ شود و دو ثلث آن بخار گردد و به هوا رود و یک ثلث دیگر باقی بماند خواه این عمل در یک مرتبه صورت گرفته باشد وخواه چندین مرتبه پس اگر فشرده پخته شود تا حدی که ثلث آن برود آنگاه از روی آتش آن را بر دارند و بر زمین گذارند تا سرد شود آنگاه بار دوم برآتش نهند پیش از آنکه بجوشد تا حدی که دو ثلث آن بخار گردد آنگاه نام مثلث بر آن صادق آید و در جامع الرموز گفته مثلث فشرده ٔ انگور است که بوسیله ٔ آتش یا آفتاب آن را پزند تا حدی که دو ثلث آن بخار و جزو هوا شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || نوعی از شراب که بعد صاف کردن سوم حصه ٔ خود مانده باشد و آن رابه فارسی سیکی نامند چه در اصل سه یکی بود. (غیاث) (آنندراج). یک قسم شراب معطری که با پاره ای گیاههای خوشبو، جوشیده باشد تاسه یک آن باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). سیکی. (مهذب الاسماء). نزد اطبا مثلث آن است که سه جزء از فشرده ٔ انگور و یک جزء از آب را مخلوط کنندو بر روی آتش نهند و بگذارند و چندان بجوشد تا یک ثلث آن بخار گردد و به هوا رود و این مثلث را فختج گویند. و اینکه اطبا مثلث به آب انگوری گویند که آن رابجوشانند و چندان کف آن را بگیرند که ثلثی از آن بیشتر باقی نماند غلط است و منشاء این غلط هم آن است که مثلث فقهی را با مثلث طبی درهم آمیخته اند. و مثلث را شراب مغسول نیز می گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). در نزد اطبا آب انگوری باشد سه جزء و یک ثلث نیزآب بر آن مزید کنند و بجوشانند تا آن ثلث مزید، بشود و سه جزء اول بر جای ماند. سیکی. می پخته. می پختج. می فختج. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شراب مغسول. (بحر الجواهر): و بیخ سوس و بیخ خطمی اندر شراب مثلث یعنی شراب انگوری جوشیده و از سه به یکی باز آورده بپزند و پیاز نرگس بکوبند و اندر وی حل کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || نام خوشبویی که قرصهای آن را سه گوشه می سازند و بعضی گویند که آن خوشبو را مثلث از آن گویند که از مشک و صندل و کافور مرکب سازند. (غیاث) (آنندراج). سرشته ای باشد از مشک و عود و عنبر. (مهذب الاسماء). نوعی از عطر ساخته. (تاج المصادر بیهقی). عطری که از مشک و زعفران و عود خام سازند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). آمیغی است از سه ماده ٔ معطر چون عود و عنبر و صندل یا جز آنها. عطری است مرکب که آن را برمکیه نیز نام دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه
شهان دیگر عود و مثلث و عنبر.
فرخی.
و از عطرها عود و مثلث مشکین بکار باید داشت. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
دست صبح از عنبر و کافور و مشک
صد مثلث رایگان آمیخته.
خاقانی.
از دم خلق تو در مسدس گیتی
بوی مثلث به هر مشام برآمد.
خاقانی.
زان مربع نهند منقل را
تا مثلث در آذر اندازند.
خاقانی.
- مثلث عطری، مثلث معطر. ماده ٔ مرکب خوشبو:
روحانیان مثلث عطری بسوختند
وز عطرها مسدس عالم شده ملا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 5).
- مثلث کافوری، قسمی بوی خوش مرکب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و از عطرها گلاب با آب شاهسپرم آمیخته و مثلث کافوری و لخلخه ٔ معتدل بکار باید داشت. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً).
|| نام صورت هفدهم از صور شمالی فلکی قدما و آن را اشراط نیز گویند. (مفاتیح العلوم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).یکی از صور شمالی فلکی. (التفهیم). نام صورتی از صور فلکیه از ناحیت شمالی که بر صورت مثلثی توهم کرده اند و آن را سه سو نیز نامند و ستارگان آن بیشتر از قدر چهارم است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صورت فلکی واقع در نیمکره ٔ سماوی شمالی با بعد 2 ساعت (ساعت 2 = a) و میل شمالی 32 درجه (ْ32 + = d) است. کهکشان مارپیچی مشهور مئزر 33 در این صورت فلکی قرار دارد. (فرهنگ اصطلاحات علمی، از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران).
- مثلث جنوبی، صورت فلکی واقع در نیمکره ٔسماوی جنوبی، با بعد 16 ساعت (ساعت 16 = a) و میل جنوبی 65 درجه (ْ65 = d) است. (فرهنگ اصطلاحات علمی ازانتشارات بنیاد فرهنگ ایران).
|| هر سه برج از بروج دوازده گانه که منسوب به یکی از عناصر اربعه است. و رجوع به مثلثه شود.
- مثلث آبی، عبارت است از سرطان و عقرب و حوت. (غیاث). و رجوع به مثلثه شود.
- مثلث آتشین، عبارت از حمل و اسد و قوس. (غیاث). و رجوع به مثلثه شود.
- مثلث بادی، عبارت از جوزا و میزان و دلو. (غیاث).
- مثلث خاکی، عبارت از ثور و سنبله و جدی. (غیاث). و رجوع به مثلثه شود.
|| یکی از آلات موسیقی است مرکب از میله ٔ فلزی و سه گوش که با میله ٔ فلزی دیگر آن را بنوازند. (فرهنگ فارسی معین). || طراغوبوغن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به طراغوبوغون شود. || به اصطلاح اهل لغت به معنی لفظی که برای یک معنی، حرف اول آن را به هر سه حرکت که فتحه و ضمه و کسره است خواندن صحیح باشد. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء).در اصطلاح لغویین کلمه ای که حرف اول آن با سه حرکت یعنی فتح و ضم و کسر خوانده شود مانند نخاع [ن ُ / ن ِ/ ن َ]. قدوه [ق ُ / ق ِ / ق َ]. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || صاحب سه نقطه. سه نقطه دار. حرفی که صاحب سه نقطه باشد: ثاء مثلث. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حروفی که دارای سه نقطه باشند مانند ثاء. (از اقرب الموارد). || نزد شعرا سه مصراع است که بعضی از الفاظ اوایل هر سه مصراع رابه رنگ سرخی نویسند که اگر آنها را جمع کنند مصراع چهارم خیزد. مثلاً:
«جز روی تو»، کس نیست غم انجام دهی
«ای روی تو»، امید دل کام دهی
«آرام دهی »، خود نبود در عالم
جز روی تو ای روی تو آرام دهی.
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
|| کنایه از کلمه ٔ سه حرفی باشد چنانکه لفظ مهر و ماه که هر یک سه حرف دارد. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || نام شکلی است از اشکال علم تعویذ سه در سه که همه نه خانه دارد و آن به نسبت مربع مؤثرتر باشد. (غیاث) (آنندراج). نام شکلی از اشکال تعویذ که سه در سه باشد. (ناظم الاطباء). در نزد علمای جفر مربعی را نامند که مشتمل باشد برنه مربع کوچک و چون یکی از اضلاع این مربع مشتمل بر سه مربع کوچک می باشد آن را مثلث نامیده اند و مثلث مصطلح جفر را وفق ثلاثی نیز گفته اند و مربع سه در سه نیز نامیده می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون):
جهان یکسر خراب از وضع این مسندنشینان شد
مثلث بود خاصیت همانا این مربع را.
حزین (از آنندراج).
سه برگه از مثلث دید تأثیر
ندارد بعد از این حاجت به تحریر.
طغرا (از آنندراج).
- مثلث و مربع، هر دو تعویذ است اما در خاصیت هر دو اختلاف است بعضی مربع را نحس و مثلث را سعد و بعضی بالعکس گفته اند و نحوست مثلث از بیت حزین معلوم می شود. (آنندراج).
|| در بهار عجم نوشته که مثلث لفظی است که در بعضی مواقع افاده ٔ معنی مبارک کند و در بعضی افاده ٔ معنی نحس. (آنندراج). || قومی از نصاری که به سه خدا قائل اند. (غیاث) (آنندراج). آن گروه از ترسایان که به سه خدا قائلند. (ناظم الاطباء). || نوعی از جلوس ادب. (غیاث) (آنندراج).

مثلث. [م َ ل َ] (ع اِ) سه سه. ثُلاث. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || سوم تار از بربط. (ناظم الاطباء). تاری از تارها که سه لا باشد و گویند تار سوم. ج، مثالث. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). نام تاری از چهار تار بربط که بعد از بم است. (مفاتیح العلوم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تار سوم عود. ج، مثالث. (یادداشت ایضاً). و رجوع به مثالث و مثلثه شود.

مثلث. [م ُ ل ِ] (ع ص) سه شونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثلاث شود. || سخن چین و سعایت کننده از برادر خود نزد سلطان. مُثَلِّث. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.

مثلث. [م ُ ث َل ْ ل ِ] (ع ص) سخن چینی کننده ٔ نزدیک سلطان از آن رو که سه تن رابه هلاک افکند، خود را و برادر و دوست خود را و سلطان را. (از منتهی الارب) (از آنندراج). کسی که سخن چینی می کند و سعایت می نماید برای برادر خود در نزد سلطان. مُثلِث. (ناظم الاطباء). ساعی و در حدیث است: شرالناس المثلث. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || خرمای بار سوم رسیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیث شود. || اسبی که بعد از مُصَلّی آید، یعنی اسب سوم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تثلیث شود. || قایل به تثلیث. عیسوی. مسیحی، چه مسیحیان به سه اقنوم «اَب و ابن و روح القدس » معتقدند.

مثلث. [م ُ ث َل ْ ل َ] (اِخ) لقب هرمس یعنی متصف به صفات نبی و ملک و حکیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ادریس و هرمس و مثلث النعمه شود.

فرهنگ معین

شکلی که دارای سه ضلع و سه زاویه باشد، عطری که از ترکیب سه ماده خوشبو درست شده باشد. [خوانش: (مُ ثَ لَّ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

(ریاضی) شکلی که دارای سه ضلع و سه زاویه باشد، سه‌گوشه،
(صفت) ‌دارای شکل مثلث، سه‌گوشه،
(صفت) (ادبی) ویژگی حرفی که سه نقطه یا سه حرکت داشته باشد، مثلثه،
(ادبی) مسمطی که هر بند آن سه مصراع دارد،
(موسیقی) از آلات موسیقی به‌صورت میلۀ فلزی سه‌گوشی که با میلۀ فلزی دیگری نواخته می‌شود،
[قدیمی] شراب جوشانده‌ای که دوسوم آن بخار شده باشد، سیکی،
[قدیمی] ماده‌ای خوش‌بو مُرکب از مشک، عنبر، و عود،
* مثلث متساوی‌الساقین: (ریاضی) مثلثی که دو ضلعش با هم برابر باشد،
* مثلث متساوی‌الاضلاع: (ریاضی) مثلثی که هر سه ضلع آن برابر باشد،
* مثلث قائم‌الزاویه: (ریاضی) مثلثی که یک زوایۀ آن قائمه (نود درجه) باشد،

حل جدول

آلبومی از علی لهراسبی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سه گوش، لچک

کلمات بیگانه به فارسی

سه گوش، لچک

مترادف و متضاد زبان فارسی

سه‌گوش، سه‌بر، سه‌ضلعی، سه‌گوشه،
(متضاد) مربع، شراب، سیکی، سه‌یکی، سه‌تایی، سه‌گانه

فرهنگ فارسی هوشیار

سه کرده شده، سه گوشه، نام شکلی سه گوشه از اشکال هندسه

فرهنگ فارسی آزاد

مِثلَث، تارسوم عود، سه تاری، سه رشته ای (جمع: مَثالِث)،

مُثَلَّث، سه تائی، سه ضلعی، حرف سه نقطه ای، هر حرفی در کلمه که به سه صدا تلفظ گردد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری