معنی مستند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مستند. [م ُ ت َ ن ِ](ع ص) پناه برنده و التجاجوینده.(از اقرب الموارد). پناه جوینده.(غیاث). || پشت به چیزی دهنده.(غیاث). تکیه کننده. رجوع به استناد شود.

مستند. [م ُ ت َ ن َ](ع ص، اِ) کسی که پناه به او برده شود.(غیاث). || تکیه کرده شده:
اصبعت در سیر پیدا می کند
که نظر بر حرف داری مستند.
مولوی(مثنوی).
|| تکیه و محل تکیه و پشتی.(ناظم الاطباء). تکیه گاه. معتمد. سند. رجوع به استناد شود. || سند حدیث.(از اقرب الموارد)(از تعریفات جرجانی). رجوع به سند شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ نَ) [ع.] (اِمف.) دلیل، مدرک، چیزی که به آن استناد کنند، دارای سند.

(مُ تَ نِ) [ع.] (اِفا.) استنادکننده. ج. مستندین.

فرهنگ عمید

دارای دلیل و مدرک، مبتنی بر سند،
ویژگی فیلمی که رخدادهای آن واقعی است،
(اسم) گفته یا نوشتۀ همراه با سند و مدرک،
(اسم) مورد اطمینان،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

گواه مند

مترادف و متضاد زبان فارسی

اصیل، متقن، معتبر، معتمد، وثیق، دلیل، سند،
(متضاد) غیرمستند، نامستند، واقعی، منسوب، متکی

فرهنگ فارسی هوشیار

چیزی که بدان تکیه دهند، متکی به سند

فرهنگ فارسی آزاد

مُستَنِد، تکیه کننده، اِستناد کننده، سند قرار دهنده،

مُستَنَد، آنچه بدان تکیه زنند، آنچه بدان استناد کنند و سند قرار دهند، اِستِناد شده، سند و مدرک مورد استناد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری